یسنانازنازییسنانازنازی، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

دختر من یسنای من

خوش آمدی ماه مهمانی خدا

دروازه ‏های آسمان گشوده می‏شود و زمین، در ستاره ‏باران میلادی بزرگ، به هلهله می‏نشیند در نیمه راه برکت ‏خیز رمضان، رایحه شکوفه‏ های یاس است که کوچه‏ های مدینه را آکنده است. حسن علیه‏ السلام با چشمانی علوی می‏آید و افق، رسیدن ارجمندش را دف می‏کوبد. صدای آمدنش، طنین مهربانی و کرامت است. شانه‏ های صبورش را زمین به تجربه می‏نشیند؛ آن‏چنان‏که سمفونی سکوتش را. او با نگاهی از جنس باران می‏آید و آب‏های آزاد جهان، ماهیان تشنه دلش را میزبان می‏شوند. هرگز غروب نمی‏کنی کوه یعنی تو؛ ولی تو را نادیده انگاشتند و تحمل بی‏پایانت را بی‏شرافتان تاریخ، اینچنین به جولان نامردمی کشا...
1 مرداد 1391

نانا کوچولوی نازم پابه عرصه ی ورزش گذاشت

روز اول همین ماه بود که من و یسنا کوچولوبه اتفاق هم رفتیم مهدکودک دو کوچه بالاترمون و ناناخانوم رو تو کلاس ژیمناستیک ثبت نامش کردیم چون از چند ماه پیش این تصمیم رو گرفته بودیم یسنا جونم اطلاعات کامل رو راجع به مهد کودک و مفهوم کلاس وهمکلاسی ومربی وژیمناستیک و حتی بعضی از تمرینات ژیمناستیک و اینارومیفهمید به خاطراین جلسه اول کلاسمون خیلی رضایت بخش بود هم برای من هم برای یسناجونم.وهمچنین همراه با اتفاقات جالب وخنده دار.یکی ازاین ماجراهای خنده دار هم این بودکه یسنا جون تقریباهرده دیقه ای میومد تو اتاقی که مامانای بچه های تو کلاس اونجا بودند و هر کاری که تو کلاس کرده بودند واسه من توضیح میدادو زود میرفت تو کلاس اون هم بدون ...
17 تير 1391

حالایه همبازی داره یسنا

           امروز توراه برگشتن از کتابخونه چشم یسنا گلی افتاد به یه جعبه ی رنگارنگی کنارخیابون دستموگرفت ومنو کشید تا رسیدیم کنار اون جعبه ی رنگارنگ ودیدیم بله جوجوهای کوچولوی رنگی خیلی خیلی دوست داشتنی چند دیقه وایسادیم نگاهشون کردیم واخرش یه دونه که ازهمه زرنگتر بود گرفتیم و اوردیم خونه و تازه شروع شدجیغ و دادو هیجان و ذوق و شوق واسه این مهمون کوچولوی نازما.حالا اگه بگم یسنا خانوم درحین بازی و اب وغذادادن  به این موجود کوچک مظلوم حسودی هم  میکرد و میکنه هیشکی باورش نمیشه واقعا خودم هم خیلی تعجب کردم وقتی گفتم یسنا جون یه لحظه ساکت بمون بذار جوجو بخوابه دیدم یسنا چنان لگدی ز...
17 ارديبهشت 1391

پدربزرگ نازنینم روحت همیشه شادباد

24 فروردین روز وفات پدربزرگ بابای یسنا متاسفانه بعدازرفتن مادربزرگ پدربزرگ نتونست دوری ایشون رو تحمل بکنه و دوماه بعدازرفتن  مادربزرگ پدربزرگ هم ازپیش ما رفت وما بیش از پیش غمگین وغمزده شدیم.روحشون انشالله همیشه همیشه شادباشه و مکانشون جنت. ...
4 ارديبهشت 1391

پیام تبریک

لحظه ی تحویل سال1391هجری شمسی به ساعت رسمی جمهوری اسلامی ایران ساعت 8و44 دقیقه و27 ثانیه روز سه شنبه 1 فروردین1391 هجری شمسی بازم بهارمیخوادبیاد مهمون خونه هابشه        میخوادیه کاری بکنه لبهابه خنده وابشه پروانه هارومیاره پربزنن توباغچه ها              صورت گل روببوسن حرف بزنن باغنچه ها آدمارووامیداره خونه تکونی بکنن                 بلبلارووامیداره تانغمه خونی بکنن به ابرمیگه بازم بباربه روی هرشهرودیار     &nb...
5 فروردين 1391