یسنانازنازییسنانازنازی، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

دختر من یسنای من

امان از لجبازیهات

سلام بر دختر بینهایت لوس ویکدنده من گلایه دارم ازت فراوون فراوون حدودیک هفته ای میشه که خیلی خیلی حساس شدی حتی نمیشه دست بهت زد وقتی میخوایم بریم بیرون از خونه ووقت پالتوپوشیدن وکلاه وجوراب میشه توخونمو قیامت به پامیشه من باتو دعوامیکنم بابابامن دعوامیکنه من بابابادعوامیکنم باباباتودعوامیکنه توبابابایی دعوامیکنی خلاصه جنجالی به پامیشه اونقدرگریه میکنی وجیغ وداد میزنی که نگو من هم اونقدرعصبانی میشم و میبینم کاری هم ازدستم برنمیادمیشینم گریه میکنم ناچارا. حالا ببین بابایی چکار میکنه وسط دعوا دیگه تحملش تموم میشه ومیره میشینه توماشین ومنتظر ما میمونه من هم اگه تونستم راضیت کنم حتی الامکان یه کلاه سرت بذاری که هیچی اگه نه میپیچمت تو پتووباچشم...
17 آذر 1390

باز این چه شورش است

امروز روز ششم محرم شب هفتم محرم شب حضرت علی اصغر(ع) من و دخترم رفتیم مراسم شیرخواران وبرای حضرت علی اصغرطفل شش ماهه ی مظلوم امام حسین(ع) عزاداری کردیم برای علی اصغر لالایی خوندیم. واقعا حال و هوای دیگه ای داره عزاداری و گریه کردن برای این شهید شش ماهه در حالیکه کودک کوچکت هم بغلت باشه .     ...
11 آذر 1390

ناناز مامانی در28ماهگی

 ٢٤آبان جشن نامزدی خاله جون یسنا بود ویسناکوچولوساعتهاغرق درشادی جشن. من ودخترم ازته دل برای خوشبختی خاله الهام ودایی بهروز دعامیکنیم ان شاالله سالهای سال درکنار هم وخوشبخت باشند. الهی آمین         ...
24 آبان 1390

نانا کوچولوی نازم پابه عرصه ی فرهنگ گذاشت

  همیشه وقتی ناراحتی دخترکوچولوی نازمووقتی که بچه های کوچولورومیدیدکه کیف مدرسه پشتشونه ودارن میرن مدرسه میدیدم خودم هم خیلی ناراحت میشدم وواسه دلداریش مینشستم باهاش حرف میزدم و بهش میگفتم ببین یسناجونم چندسال دیگه که بگذره توهم بزرگ میشی و میتونی بری مدرسه اما افسوس که یسنا کوچولوحتی مفهوم سال روهم نمیفهمید بالاخره باخودم فکرکردم ببرمش مهدکودک امابعدمنصرف شدم کانون پرورش فکری گفتند بایدبالای6 سال باشه بالاخره امروز یه زنگی زدم به کتابخونه عمومی شهرمون اونجاهم بااینکه اتاق کودکان برای بچه های مدرسه ای بود ولی با اصرارهای من قبول کردن و اینطوری شدکه یسنا خانوم شیطون شدعضو کتابخونه. کارت عضویت کتابخونه مبارکت باشه خوشگ...
26 مهر 1390

عکس

خدای اطلسی هاباتوباشد            پناه بی کسی هاباتوباشد تمام لحظه های خوب یک عمر      به جز دلواپسی هاباتوباشد   ...
23 مهر 1390

دخترم باتوسخن میگویم

دخترم با تو سخن مي گويم ‏ زندگي در نگهم گلزاريست ‏ و تو با قامت چون نيلوفر،شاخه ي پر گل اين گلزاري ‏ من به چشمان تو يک خرمن گل مي بينم ‏ گل عفت ، گل صدرنگ اميد ‏ گل فرداي بزرگ گل فرداي سپيد چشم تو آينه ي روشن فرداي من است ‏ گل چو پژمرده شود جاي ندارد در باغ ‏ کس نگيرد زگل مرده سراغ دخترم با تو سخن مي گويم ‏ ديده بگشاي و در انديشه گل چينان باش همه گل چين گل امروزند ‏ همه هستي سوزند ‏ کس به فرداي گل باغ نمي انديشد ‏ آنکه گرد همه گل ها به هوس مي چرخد ‏ بلبل عاشق نيست ‏ بلکه گلچين سيه کرداريست ‏ که سراسيمه دود در پي گل هاي لطيف &rlm...
21 مهر 1390