جمعه ای در رامسر
این جمعه به اتفاق خانواده محترمی که تنها آشنا و تنها دوست و یارو یاور ما در این شهرغریب هستند تصمیم گرفتیم بریم رامسر و صبح زود راهی شدیم از لحظه حرکت تا لحظه رسیدن به خونه که شب ساعت ١١ بود خیلی خیلی کیف کردیم چون روز واقعا خوب وهمراه با خنده فراوان رو پشت سر گذاشتیم . باهم بخندیم : جلوی کاخ شاه که بودیم داشتیم درباره شاه که حرف میزدیم گویا یسنا خانم در حین بازی با گلها حواسش جمع صحبتهای مابوده چون بعدازاینکه همه ساکت شدیم یسنا برگشت با صدای بلند گفت ساه مووووود (شاه مرد ) واینگونه بود که بمب خنده منفجر شد و دیگه ازاون لحظه به بعد تا پایان روز این جمله اززبون یسنا نیفتاد که نیفتاد راه میرفت میگفت ساه مووووود مینشست میگفت ساه موووو...
نویسنده :
مامان جون یسناجون
2:10