یسنانازنازییسنانازنازی، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

دختر من یسنای من

قصه ی دلتنگی

1390/2/19 17:00
299 بازدید
اشتراک گذاری

 

نازنین یسنای من بذارامروز تواین پست  از دلتنگی هامون برات بنویسم اگرچه هر شب تودفتر خاطراتت مینویسم که چطور دلتنگی هات رو با زبون کودکانه ات با کارهایی که میکنی بروز میدی و روز به روز دلت تنگترو تنگتر میشه واسه عزیزامون اما بذار اینجاهم بنویسم و بگم که دختر کوچولوی ناز من  اگر چه که حسابروزها رونمیدونه ولی باز هر شب که میخواد بخوابه از مامانش میپرسه که چند روز مونده بریم پیش آغا جون وبعدش به امید رسیدن اون روز چشمهای نازش رو میبنده و میره تو رویا . دخترم این روزها وقتی صبح از خواب پا میشی بعداز صبح بخیر گویی و احوالپرسی و مارچ و مورچهای روزانه من بهت میگم عزیزم خواب دیدی ؟ توهم میگی آله

-خواب کی رو دیدی ؟

-آقا (با ق غلیظ)

-خواب دیدی آغاجون چیکار میکنه ؟

-ب ب (بغل ) یعنی بغل کرده بود منو

روزی هزار بار هم بپرسم خواب کیو دیدی میگی آغا و من هم یه آهی میکشم و دعا میکنم هرچه زودتر دانشگاه بابایی تموم بشه و برای همیشه برگردیم شهرمون و تو رو همیشه شادو شنگول ببینم الهی آمین

   

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان مهنا
19 آذر 90 23:48
مامان جون عزیز مرسی از اینکه ب نی نی من سر زدید ودر اخر باید بگم ک با افتخار لینک شدید
مونا(مامان النا)
23 آذر 90 7:53
سلام عزیزم.وبلاگ نو مبارککککککک ایشالله همش خاطرات خوب خوب توش بنویسی برای تاریخ ها پرسیده بودی عزیزم.تاریخ ها به ترتیب نوشتنت تنظیم میشه.هرآنچه که بنویسی بصورت روزانه درج میشه.اما اگر باز هم متوجه نشدی میتونی توی قسمت پرسش و پاسخ نی نی سایت سوالت رو مطرح کنی.همه کمکت خواهند کرد. با اجازه لینکت میکنم