یسنانازنازییسنانازنازی، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

دختر من یسنای من

جمعه ای در رامسر

1390/2/23 2:10
233 بازدید
اشتراک گذاری

این جمعه به اتفاق خانواده محترمی که تنها آشنا و تنها دوست و یارو یاور ما در این شهرغریب هستند تصمیم گرفتیم بریم رامسر و صبح زود راهی شدیم از لحظه حرکت تا لحظه رسیدن به خونه که شب ساعت ١١ بود خیلی خیلی کیف کردیم چون روز واقعا خوب وهمراه با خنده فراوان رو پشت سر گذاشتیم .

باهم بخندیم : جلوی کاخ شاه که بودیم داشتیم درباره شاه که حرف میزدیم گویا یسنا خانم در حین بازی با گلها حواسش جمع صحبتهای مابوده چون بعدازاینکه همه ساکت شدیم یسنا برگشت با صدای بلند گفت ساه مووووود (شاه مرد ) واینگونه بود که بمب خنده منفجر شد و دیگه ازاون لحظه به بعد تا پایان روز این جمله اززبون یسنا نیفتاد که نیفتاد راه میرفت میگفت ساه مووووود مینشست میگفت ساه مووووود امان از دست این ناقلای بلا

  

 

 

واین هم آقا آرمان همسفر گرامی ما وهمبازی یسنا خانم

 

  

یسنا جونم ما رو شگفت زده کرد

ماسی ماسی ماسی بازی هی هـــــــــــــــــی ماسی بازی هی هـــــــــــــــــی بله کوچولوی بلای ما پاشو کرد تو یه کفش که میخوام سوار ماشین بشم من حرفی نداشتم ولی چون سرعت وارتفاع ماشینها یه ذره زیاد بود و تک نفر ی هم بود راستش یه ذره میترسیدیم که یسنا جون بترسه یا خدای نکرده بیفته  بابایی گفت یسنا جونم بریم یه بازی دیگه واینطوری شد که یسنا خانم شروع کرد به گریه و زاری مسول دستگاه ماشین سواری گفت بذارید سوار شه کمربندشو میبندم و قول میدم هیچی نمیشه و یسنارو ازبغل باباش گرفت گذاشت تو ماشین یسنا ی وروجک هم نیشخند زنان وخوشحال از پیروز شدن دراین مجادله یک نفره به پنج نفره  در کمال آرامش و بدون هیچ ترسی ماشین بازیش رو کرد وبا این شجاعتش مثل همیشه تعجب مارو برانگیخت ماشالله به این دختر زرنگ من

  

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)