یسنانازنازییسنانازنازی، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

دختر من یسنای من

بهارم دخترم

1392/1/20 22:09
564 بازدید
اشتراک گذاری

باهم بخندیم 

یه روز که طبق معمول یسنا خانوم بابردن وانداختن اشغال خوراکیش به سطل اشغال مشکل داشت (پرواضحه که بعلت تنبلی فراوان) والهام خاله جونش هم خونه مابود روکرد به الام خالش وگفت خاله جون میشه این اشغالو ببری بندازی بیای خالش هم گفت یسناجون دستموالان شستم وخیسه لطفا پاشو خودت بنداز بیا.دراون لحظه که دیگه راه چاره ای واسه یسنا کوچولونمونده بودبعداز یه مکث کوتاهی گفت کوببینم دستت خیسه یانه  بعدالام خاله که دستش روبازکرد یسنای وروجک هم حیله شومی که توفکرش بودروعملی کردو زود اشغال رو گذاشت تو دست الام خاله ومثل همیشه قهقهه ی شیطانی مخصوص خودش رو باشادی وازته دل سرداد والبته بعدش هم همراهی خنده مابا یسنا وسهیم شدن دراین بازی شیطانی

یه بار دخترم منو صداکردو گفت مامان من با توگشنمه

یعنی اینکه من گشنمه ومیخوام باتو غذابخورم

اخرین عکسها درسال91 درحال رفتن به خونه اغاجون

خرگوش خندان

 

 

خرگوش باهوشم

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان مهنا
11 اردیبهشت 92 18:31
خداوند لبخند زد و از لبخند او ، زن آفريده شد . اي لبخند زيباي خدا روزت مبارک
مامان مهنا
23 اردیبهشت 92 18:19
الهه مامان یسنا
27 خرداد 92 16:01