یسنانازنازییسنانازنازی، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

دختر من یسنای من

ما اومدیم

1391/8/24 1:44
606 بازدید
اشتراک گذاری
سلام سلام سلام
 سلام به نی نی وبلاگ و سلام به همه ی دوستای گلمون تو نی نی وبلاگ متاسفانه من ویسناجون چندماهی به دلایل مختلف نتونستیم به وبمون سربزنیم ومن نتونستم خاطرات این چند ماه دختر نازنینم رو اینجا ثبت کنم وبا یه دنیاناراحتی میگم که این کوتاهی نوشتن خاطرات روزانه دخترم تودفترخاطراتش روهم شامل میشه واما علت این وقت نکردنها _درمعنای واقعی تنبلی ها_چیزی نبو دجز چندتااتفاق خوب وخوشی که برامون رخ داد البته اتفاق که نمیشه گفت .من و یسناجونی تقریبا ازاوایل ماه رمضان شروع کردیم برای جشن تولد سه سالگی یسنا خانوم وهم عروسی دایی جون یسنا اماده بشیم طوری که اصلا نفهمیدیم یعنی من نفهمیدم کی ماه مبارک رمضان به پایان رسیدوعیدفطرشد_نمازوروزه های همگی قبول درگاه حق انشاالله_ چون کلاسهای ژیمناستیک یسناجون هم بودسرمون حسابی گرم بودبالاخره روز سوم شهریورماه جشن تولد یسنا کوچولو که واقعا یکی از بهترین و شادی بخش ترین روزدراین سه سالش بودبرگزارشدوما بارسفرروبستیم برای رفتن به خونه ی مامان ماهی _به زبان یسناو اختصاراسم مامان بزرگش_عروسی روزنهم شهریورشروع شدو همزمان بااون شادی و هیجان یسنابه خاطرعشق عروس ولباس عروس بودنش.تاجایی که میتونم بگم از شروع تاپایان عروسی یسناکوچولو یادرحال رقص بودیادرحال نازکردن به قصددست زدن به لباس عروس.تقریبا دوهفته ای خونه ی مامان ماهی اینا بودیم و برگشتیم خونه خودمون.الهی که خوشبخت باشند وهمیشه شاد.حالایه اتفاق خوب دیگه به دنیا امدن یه فرشته اسمونی به نام امیرعلی بود و اولین روزعمه شدن من وشادی وخوشحالی همه اهالی خانوادمون مخصوصااین شیطون بلای ما که برای دیدن پسرداییش که درعین حال پسرعمه اش هم میشه چه شوروهیجانی داشت وبیقراری میکرد.روز28 شهریورماه روز میلادامیرعلی خان مبارک باشه برهمه ی دوستدارانش.ده روزگی امیرعلی نورسیده جشن تولدش هم به خوبی وخوشی برگزارشد . خلاصه اخرین خاطره ای که میخوام ازش بگم عروسی باشکوه خاله جون یسنا جون بود که حسابی به هممون خوش گذشت با وجود نی نی کوچولومون ودرکنارش شیطونی های یسناوروجک.خواهر نازنینم امیدوارم همیشه خوشبخت باشی الهی آمین.
 عکسهایی از دلبندم درباغ آغاجون
 
نازم 
 نازنینم درمیان درخت هلو 
دخترم درمیان درختهای انار 
 یه ژست بامزه 
تصویر یسناگلی و خانداییش جلوی بیمارستان درانتظار به دنیا اومدن پسر خاندایی

y  a

s 

 
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

لیلا مامان پرنیا
25 آبان 91 10:21
سلام خوبید نبودید دلمون تنگ شد خدارو شکر که دلیل نبودنتون خیر و شادی بوده خوشحالیم که بازم اومدید به جمعمون یسنا جونو ببوس.راستی ساکن کجایید?
الهه مامان یسنا
27 آبان 91 10:20
سلاممممممممممم. نمیدونی چقدر دلمون تنگ شده بود واستون. چرا اینقدر دیر به دیرمیاین خوب؟؟
مامان مهنا
27 آبان 91 23:30
همچین ک اسمتو دیدم هنگیدم بابا دختر کجایی تو باز خداروشکر ک اومدی
مامان مهنا
1 آذر 91 15:23