جشن تولددرعالم یسنا
دراثراصرارهای پی درپی یسناخانم که میگفت باباجون تولدمیخوام من تولدمیخوام -که منظورازتولدفقط کیک تولدبودوشمع تولد-امروز وقتی یسناجون درحال خواب نیمروزی بودما تصمیم گرفتیم این آرزوی کوچک دخترمون رو که البته درنظرخودش آرزوی بزرگی بودرو براورده کنیم و براش یه جشن کوچولو که کیک وشمع هم داشته باشه بگیریم چون معمولا تو جشنهای سه نفره ی ما از همه ی خوراکیها پیدا میشه بجز کیک.بابایی رفت یه کیک کوچولو گرفت وآوردخونه.بعدازبیدارشدن یسناجون آماده اش کردم گفتم میخوایم عکس بگیریم وبه این بهانه نشوندمش رو مبل وکیک رو آوردم وای وقتی کیک رودیدیه جیغی کشیدکه انگار چی دیده نزدیک چنددقیقه یکسره جیغ کشیدوبعد هم ساعتها خوشحالی وبازی وشادی داشتیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی